دفی به روی دو خط موازی
از دست انداز یک خیابان
مردی باید
برای عبور یک شهاب
تا انتهای هاشور خورده اش
به خورشید ِ
تازه نقش بسته
دخیل ببندد
نوری عبور کند از
دنده های استخوانی
که پوستی بر آن تنیده آدم
و حوایی که هنوز
قساوت نفرین را پیدا نکرده
تا فرزندان آدم را به زمین بکشد
هابیل بمیرد تا
قابیل
لذت کشتن را
کشف کند
انسان به حجر برسد
این نوشداروی وعده داده هم
آخر برسد تا
قالب انسان گرفته ای
بنشیند روی سینه
سر ببرد مثل آب خوردن
برگردد
نعره بکشد عالم را
این راه هاشور خورده
صد و بیست و چهار استخوان ترکانده
که پر از سنگلاخ است
ملیون ملیون سال بگذرد
به نام تمدن
حرف بزند
از میان اینها
چشم های از حدقه بیرون
لای دنده های استخوانی
ذکر زبانشان باشد :
" موجی شده آدم در این عصر مجازی "
نور خورشید کاغذی
عبور می کند از
دند ه ی یازده
شهاب می گذرد
می گذرد آه!
باز دیر رسیدی
مرد موعود
شب شد
7/2/1384
شعر شما بسیار قشنگ است
من یک ناشر هستم که به تازگی دفتر دروست کردم و
مایلم که شعر شما را چاپ کنم
اگر مایل به چاپ هستید برای من در وب خود پیامی بگزارید
چون من هنوز برای خود Gmil نساختم .
متشکرم آل میان
سلام
خیلی خوشحالم که نظرتون راجع به شعرام مساعد است
من باید بیشتر با شما آشنا بشم
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
حالا که بعد از اینهمه سال دارم اینجا رو میخونم خندهام میگیره. این کامنت مسعود (آقای داداش) هست. اونوقتها که تازه اومده بودم این وبلاگ رو باز کرده بودم اومد اینجا اینو نوشت که یعنی به هر وعده و وعیدی اعتماد نکن. خواست بهم بگه که اینطوری زرنگ باش!
حالا فکر کنین من با ذوق رفتم برای خانواده گفتم که یه ناشر برای شعرآم پیدا شده. :))) بعد همه با هم زدن زیر خنده
عجب روزآیی بودن:)))
تازه آل میان رو هم اشتبا نوشته. عالمیان منظورش بوده. بوس به داداش غلط غلوط نویسم